- تاریخ ایجاد در چهارشنبه, 25 آذر 1394 05:41
تعریف استراتژی
الف: مفهوم لغوی استراتژی: واژه استراتژی از کلمه یونانی(استراتگوس) Strategos گرفته شده است. استراتگوس یا (استراتژ) به معنای لشکر است. استراتگوس به معنی فرماندهی ارتش هم به کار می رفت. بطور مثال، ارتش یونان باستان که از گروههای کوچک سربازانِ متعلق به خاندانهای یونانی تشکیل شده بود، توسط افرادی به نام «استراتگوس» فرماندهی می شد. علاوه بر این، معانی زیر نیز برای استراتژی مطرح شده است : فن اداره جنگ، فن فرماندهی، فن جنگ و طرح نقشه برای جنگ. ب: مفهوم اصطلاحی استراتژی: استراتژی در معنای اصطلاحی جدید به این صورت تعریف میشود:
فن و علم توسعه و به کارگیری قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ملت، هنگام جنگ و صلح، به منظور تأمین حداکثر پشتیبانی از سیاستهای ملی و افزایش احتمال دستیابی به نتایج مطلوب برای کسب حداکثر پیروزی و حداقل شکست. هرگاه قدرت سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی، در جهت دستیابی به اهداف نظامی یک ملت به کار رود، استراتژی نظامی نامیده میشود به همین ترتیب برای هر یک از ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نیز می توان یک تعریف از استراتژی ارائه داد. استراتژی در معنای قدیمی خود به مفهوم به کارگیری همه امکانات کشور برای دست یافتن به هدفهای نظامی بود، اما به تدریج استراتژی از بعد نظامی محض، فاصله گرفت و در حال حاضر اهداف نظامی، بخشی از اهداف ملی یک کشور را تشکیل میدهد.
مفاهیم مرتبط و نزدیک به استراتژی:
در این قسمت، واژههای تاکتیک، و مناطق استراتژیک را بیان می کنیم تا قلمرو معانی آنها از قلمرو معنای استراتژی متمایز شود.
الف تاکتیک : تاکتیک در گذشته همانند استراتژی یک مفهوم نظامی داشت. و در این معنا، به مفهوم کاربرد سلاحها در جنگ بود. اما معنای تاکتیک مانند استراتژی تغییر یافته است. امروزه تاکتیک به روشهایی گفته میشود که به وسیله آن، استراتژی به اجرا در میآید تا به هدفهای مورد نظر برسد. بنابر این، تاکتیک، جزیی از استراتژی و در خدمت آن است. علاوه بر این، استراتژی یک هدف کلی است که در دراز مدت قابل دسترسی است، در حالی که تاکتیک در کوتاه مدت تحقق می یابد.
ب: مناطق استراتژیک : کلمه (استراتژیک ) در لغت به معنای (سوق الجیشی ) است و سوق الجیشی مترادف بالشکرکشی و استراتژی به کار می رود. در اصطلاح، منطقه استراتژیک به برخی از نقاط جغرافیایی زمین گفته میشود که به دلایل زیر دارای اهمیت است:
1 واقع شدن بین دو ناحیه مهم : مانند عربستان که بین خلیج فارس و دریای سرخ قرار گرفته است. 2 موقعیت تجاری و مسافری : مانند جزیره کیش در آبهای جنوبی ایران که دارای چنین نقشی است. 3 موقعیت بندرگاهی : مانند لبنان که در ساحل شرقی دریای مدیترانه از موقعیت بندرگاهی برخوردار است.4 واقع شدن در کنار تنگههای بین المللی : مانند ایران و عمان به علت واقع شدن در دو سوی تنگه هرمز.به دلیل چنین اهمیت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی است که تصرف یا کنترل منطقه استراتژیک یا حیاتی، موجب برتری قابل توجه قاره ای، منطقه ای و ملی هر کشور یا کشورهایی است که آن را به اشغال در میآورند و یا از آن نگهداری میکنند. البته اهمیت مناطق استراتژیک در زمان جنگ دو چندان میشود، زیرا از طریق آن می توان ضربههای مؤ ثری بر دشمن وارد کرد.
انواع استراتژی:
در تقسیمی که برای استراتژی در نظر میگیرند، واژه (سیاست ملّی ) در رأس آن قرار دارد. سیاست ملّی با (استراتژی بزرگ )، (استراتژی همه جانبه ) و نظایر آن مترادف می باشد و به معنای بسیج و هدایت همه امکانات کشور برای نیل به خواستههای ملّی است. برای دستیابی به اهداف و منافع ملی از استراتژیهای مختلفی استفاده میشود. به عنوان مثال، هرگاه امکانات نظامی کشور برای تحقق سیاست ملّی، بسیج و هدایت گردد، چنین اقدامی در چارچوب استراتژی نظامی قرار می گیرد.بطور عمده، استراتژی به استراتژیهای نظامی و سیاسی تقسیم می گردد. تمایز استراتژی نظامی از سیاسی به اهداف، ابزارها و منابع مورد استفاده هر یک از آنها برمی گردد. به عنوان مثال، استفاده از نیروی نظامی، مشخصه به کارگیری استراتژی نظامی است. بنابراین، استراتژی نظامی را (استراتژی مستقیم ) و استراتژی سیاسی را (استراتژی غیر مستقیم ) مینامند.
در استراتژیهای نظامی یا مستقیم، به کارگیری نیروی نظامی، امکانات نظامی و تاءکید فزاینده بر اهمیت تعیین کننده بهره برداری از نیروی انسانی در دستیابی به هدف جنگ، نقش اساسی دارد. استراتژی مستقیم از آزادی عمل کمتری برخوردار است، زیرا فقط می توان از نیرو و قدرت نظامی برای پیروزی بر دشمن بهره گرفت. در استراتژیهای سیاسی یا غیر مستقیم از توان نظامی به منظور فشار بر دشمن و برای پذیرش خواسته ها استفاده میشود و در کنار آن برای دستیابی به اهداف مورد نظر، از مذاکرات و راه حلهای سیاسی هم بهره میگیرند. اگرچه استراتژی غیر مستقیم در گذشته نیز، مورد توجه و استفاده بود، اما در حال حاضر با کاهش اعتبار استراتژی مستقیم که ناشی از تنفر بشر از جنگ و عدم کارایی مؤ ثر جنگ برای تأمین اهداف است، بر اهمیت به کارگیری استراتژی غیر مستقیم افزوده شده است.
واضع واژه استراتژی غیر مستقیم، «لیدل هارت» انگلیسی در سال 1291 ه. ش. / 1912 میلادی است. به عقیده وی استراتژی غیرمستقیم به معنای فشار غیر مستقیم نیروی نظامی بر دشمن، توجه محدود به کاربرد قدرت نظامی، به کارگیری عوامل روانی، پرهیز از زور و خشونت تا سرحد امکان و بهره گیری از تشویق، ترغیب، تنبیه و مصالحه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برای نیل به تأمین و حفظ امنیت و منافع واهداف ملّی است. برای تحقق هدفهای مورد نظر، هر کشوری با توجّه به امکانات و تواناییهای بالفعل و بالقوه، موقعیت جغرافیایی، نیازهای داخلی، تهدیدهای موجود، توان اقتصادی، ساختار نظام بین المللی و نظایر آن استراتژی سیاسی مناسب را بر میگزیند.
انواع استراتژی سیاسی عبارتند از: الف استراتژی انزواطلبی استراتژی انزواطلبی، حاکی از عدم پذیرش تعهدات نظامی و اعزام نیروی نظامی به خارج وکاهش روابط دیپلماتیک، اقتصادی و فرهنگی با کشورهای دیگر است. کاهش روابط با کشورها به معنای عدم توانایی در برقراری روابط نیست، بلکه یک کشور به میل خود به قطع یا کاهش روابطی می پردازد که ممکن است منجر به دخالت و یا سلطه دیگران بر آن کشور گردد، زیرا هدف استراتژی انزوا، حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور است. علاوه بر آن، این استراتژی در صدد است بدون اتکا به دیگران، هرگونه تهدید داخلی و خارجی را دفع نموده و با بهره گیری از خودکفایی اقتصادی و اجتماعی، زندگی توأم با رفاه ملّی را برای مردم خویش به ارمغان آورد. شرط انتخاب و موقعیت استراتژی انزوا، غنای اقتصادی و اجتماعی، تعدد قدرتهای جهانی و توزیع قدرت، دور بودن موقعیت جغرافیایی کشور و برکناری از صحنه اصلی کشمکش (یا فقدان تهدید مستقیم ) است. چنین شرایطی در گذشته فراهم بود، ولی امروزه با ارتقای سطح تکنولوژی، بخصوص گسترش و بهبود ارتباطات و افزایش قدرت پرتاب تسلیحات نظامی که قادر است هرکشور دور دستی را مورد حمله قرار دهد و نیز، افزایش وابستگی متقابل، ادامه استراتژی انزوا طلبی را غیر ممکن کرده است.
ب استراتژی بیطرفی بیطرفی برای نخستین بار در جنگهای قرن سیزده (ه. ش. /) قرن (نوزده میلادی) مورد توجه قرار گرفت. دولت بیطرف، از هرگونه اقدامی که منجر به شروع جنگ و ادامه آن شود، خودداری می کرد. این اقدامات شامل آموزش و نام نویسی داوطلبان جنگ، تجهیز و تدارک نیروی نظامی، اجازه عبور و مرور به سربازان متخاصم و مانند آن می شد. در ازای قبول و انجام این الزامات، کشورهای قدرتمند، حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور بیطرف را تضمین می کردند. پذیرش بیطرفی از سوی قدرتهای بزرگ علاوه بر مزایای فوق، حاوی مزایای سیاسی و دیپلماتیکی چون نقل و انتقال اسرا و زندانیان و حل و فصل اختلافات نیز می باشد. اعلام بیطرفی یک جانبه هیچگاه به اندازه بیطرفی دولتی که مورد قبول دولتهای قدرتمند قرار گرفته باشد، پایدار نیست استراتژی بیطرفی همانند استراتژی انزواطلبی موجب تداوم وضع موجود و برقراری توازن قدرت بین کشورهای قدرتمند می گردد؛ بر خلاف مفهوم واقعی بیطرفی، شوروی (سابق ) کشوری را بیطرف می دانست که در درگیری شوروی (سابق)، با آمریکا، موضع ضد آمریکایی داشته باشد. آمریکا هم با بیطرفی مخالف بود، زیرا قبول بیطرفی کشوری از سوی آمریکا، متضمن خروج آن کشور از حوزه نفوذ آمریکا بود. بیطرفی موقت (بیطرفی در یک جنگ ) و بیطرفی پایدار (بیطرفی برای مدت طولانی )، بیطرفی مثبت (عدم شرکت در جنگ و تلاش برای خاتمه دادن به جنگ ) و بیطرفی منفی (نجات دادن خود از معرکه جنگ ) از انواع بیطرفی محسوب می شوند.
ج استراتژی عدم تعهد دلایلی چون تجربه تلخی که کشورهای مستعمره از سالها وابستگی به دولتهای استعمارگر داشتند و نیز، به دلیل صدماتی که از جنگ جهانی دوم دیده بودند و همچنین خساراتی که ادامه جنگ سردِ (بین دو ابرقدرت ) برای آنان داشت، باعث شکل گیری جنبشهای استقلال طلبانه و ایجاد جنبش عدم تعهد یا (عدم وابستگی ) گردید. شالوده عدم تعهد به ابتکار و پیشقدمی مارشال یوسیپ بروزتیتو (رهبر یوگسلاوی سابق )، جواهر لعل نهرو (نخست وزیر هند)، جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) و احمد سوکارنو (رئیس جمهور اندونزی ) در سال 1326 ه. ش. / 1947 م، با برگزاری کنفرانس کشورهای آسیایی در دهلی نو ریخته شد و سرانجام در اجلاس گسترده کشورهای آسیایی و آفریقایی در «باندونگ اندونزی» در سال 1334 ه. ش. / 1955 م، تکمیل و در کنفرانس 1340 ه. ش. / 1961 م، بلگراد رسمیت یافت.
عدم تعهد بر اصولی چون احترام متقابل به تمامیت ارضی و حاکمیت کشورها، عدم تجاوز، عدم دخالت دولتها در امور داخلی یکدیگر، مساوات کشورها، همزیستی مسالمت آمیز، بیطرفی مثبت، مخالفت با تبعیض نژادی، مبارزه با توسعه نیافتگی، استعمار و سرمایه داری، پرهیز از واگذاری پایگاه نظامی و مانند آن استوار است. نقطه ثقل استراتژی عدم تعهد بر عدم وابستگی نظامی و نه سیاسی و فرهنگی و اقتصادی قرار دارد، به همین دلیل و نیز به علت فقدان ایدئولوژی مشترک بین اعضا، این استراتژی چندان قرین موفقیت نبوده است.
د استراتژی اتحاد و ائتلاف: هرگاه دو یا چند کشور معتقد شوند که فقط در صورت برقراری اتحاد و ائتلاف متقابل، قادر به حفظ و یا دستیابی به اهداف و منافع ملی هستند، مبادرت به تاءسیس (اتحاد) می کنند. بنابر این، اشتراک در اهداف و منافع ملی، ایدئولوژی و تصور خطر مشترک موجب ایجاد و تداوم اتحادهاست. بر این اساس، اتحادها فقط جنبه نظامی ندارند (مانند بازار مشترک اروپا و اکو). در واقع افزایش نفوذ همه جانبه و یا جنگ، تنها هدف اتحادها نیست، بلکه اتحادها بیشتر جنبه بازدارندگی دارند. حتی پیمانهایی که از جنبه تهاجمی برخوردارند تهاجمی بودن خود را به وضوح در قراردادهای منعقده ذکر نمیکنند. اتحادها را به طُرق مختلف تقسیم میکنند، بطور عمده، شرط تحقق پیمان (مانند تجاوز به یکی از اعضا)، نوع و میزان تعهدات اعضا(همیشه تعهدات اعضا برابر نیست )، درجه همکاری اعضا (همکاری اعضای پیمان بر خلاف گذشته تا زمانی که پیمان وجود دارد، دایمی است ) و گستردگی حوزه جغرافیایی، معیاری برای تقسیم بندی اتحادهاست. عملی شدن یا نشدن هدفهای همه اعضا و یا یکی از آنها، اختلاف میان متعاهدین، روی کارآمدن نخبگان سیاسی جدید در یکی از کشورهای عضو، وقوع جنگ بین طرفین معاهده، تغییر اساسی در اوضاع و احوال بین المللی، انقضای زمانی اتحاد، عدم هماهنگی در ارزشها و ایدئولوژی بین اعضا و نظایر آن از عوامل شکاف و فروپاشی اتحادها به شمار میروند.